Opus 20
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰ ق.ظ
میتوانیم روی آن صندلی کوتاه چوبی جلوی پیانو بشینیم. آخرین نگاه ما طولانی و شگفت باشد و بعد در لحظه ای، بعد از فاصله ی سکوتی دلاویز با عطری فراخ، با لبخندی محو و ته نشین شده، Opus 20 از Dustin O'Halloran را برایت اجرا کنم.
اگر روزی برسد که تو در کنارم روی آن صندلی کوتاه نشسته باشی، یعنی خیلی پیش تر از آن سد ها را شکستی، مرزها را رد کردی و با لشکرت تا جایی که توانستی در سرزمین من تاخته ای. مرا از دور روی مرتفع ترین تپه، پشت به آفتاب، موهایم پریشان در باد، به هیبت آخرین مبارزی که قاطعانه و استوار بر آخرین منطقه ی تصاحب نشده ی خاک سرزمینش ایستاده و با نگاهی مبهم و درهم از حسّ های عجیب به افق مزارع و دشت های از دست رفته اش نگاه میکند، دیده ای. با لبخندی مطمئن، مغرور و پیروزمندانه از اسب پایین آمده ای و حالا، درست کنار من ایستاده ای. چشم در چشم؛ دو نگاهِ هردو جنگجو، جاه طلب، رام نشدنی، تاثیر پذیر، جست و جوگر، اما مردد، غرقه ی سودا های غریب، تابناک و منتظر جرقه.
اگر روزی برسد که تو در کنارم روی آن صندلی کوتاه نشسته باشی، یعنی خیلی پیش تر از آن سد ها را شکستی، مرزها را رد کردی و با لشکرت تا جایی که توانستی در سرزمین من تاخته ای. مرا از دور روی مرتفع ترین تپه، پشت به آفتاب، موهایم پریشان در باد، به هیبت آخرین مبارزی که قاطعانه و استوار بر آخرین منطقه ی تصاحب نشده ی خاک سرزمینش ایستاده و با نگاهی مبهم و درهم از حسّ های عجیب به افق مزارع و دشت های از دست رفته اش نگاه میکند، دیده ای. با لبخندی مطمئن، مغرور و پیروزمندانه از اسب پایین آمده ای و حالا، درست کنار من ایستاده ای. چشم در چشم؛ دو نگاهِ هردو جنگجو، جاه طلب، رام نشدنی، تاثیر پذیر، جست و جوگر، اما مردد، غرقه ی سودا های غریب، تابناک و منتظر جرقه.
۹۴/۱۰/۰۴