شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

نگاه صامت دختر که به یه جای دیگه ست، و حالت بیخیال بدنش که به پنجره تکیه داده حس خوبی داره. اگر جوانکی بودم که از اون اطراف رد میشدم، میتونستم در اولین نگاه عاشقش شم! 
پرداختن به جزئیات و حالات در حین مبهم بودن کلّیت تصویر، ویژگی برجسته ای در سبک نقاشی Pre Raphaelism ئه که به من لذّت شیرینی میده. استفاده نکردن از رنگ های تیز و بارز با طرح های درهم، رویاگون بودن فضا رو بیشتر میکنه و آدمُ یاد بینظمی زندگی عادی میندازه. انگار نقاش، همه چیزو برای نقاشی شدن منظّم و مرتب نچیده، بلکه اجازه داده هر جزء از تصویر جریان زندگی عادی خودشونُ داشته باشن. این نگاه خالصِ «تنها ثبت یک شات از جریان زندگی عادی با تمام پلی مورفیسم ها» از محبوب ترین نگاه های من به نقاشیه.


The Morning of Roses - 1906 by Giovanni Giani .

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۹
شفق
اگه ازم بپرسی این روزا چطوری تو گرمای مترو و شلوغی عصر و بیدار شدن صبح های زود برای دانشگاه رفتن دووم میارم، من سرمُ میگیرم بالا و بهت میگم فقط یه نیرو تو عالمه که میتونه همچین دستاورد غیر برابر و شگفت انگیزی داشته باشه؛ «عشق». و بعد اگه بخوای بدونی عشق به چی و کی؟ میگم؛ عشق به «سیاهچاله»، عشق به «درسم»، و عشق به «واله دِچِم». با اولی از خواب بیدار میشم، با دومی روزامُ به شب میرسونم و با سومی تمام مسیر و شلوغیا رو دووم میارم. 

آخه کیه که چنین اصوات آسمانی رو بشنوه و هنوز بتونه رو زمین باقی بمونه؟
شاید علاقه ی دیوانه وارم به زبان لاتین از همین اصوات آسمانی شروع شد؛ موسیقی مذهبی کلیسا. البته شاید سخت باشه توصیفش (همونجور که هیچ وقت مطمئنی نیستی ریشه ی هر علاقه ای از کجا و تو چه مرزی و چطور شروع میشه ) که بخوام تفکیک کنم علاقه م به لاتین باعث علاقه م به این دسته از موسیقی شد یا برعکس، علاقه م به موسیقی خالص و شورآور روحانی کلیسایی بود که به لاتین علاقه مندم کرد، اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که فرکانس این علاقه انقدر زیاد هست که انرژی و ماده ی منُ هر دو با هم به سمت خودش به حرکت دربیاره. طوری که تصویر روزی از روزهای زندگیم، که وایسادم بین صفوف زن ها و مردهایی که درحال خوندن سرودهای مذهبی ان (یا هر آواز کُر مانندی که به زبان لاتین خونده بشه) به روشنی خورشید جلوی چشامه.
«Vale Decem» آهنگی ست در بدرقه ی دکتر دهم، در سریال معروف و تاریخی بریتانیاییِ Doctor Who .



Vale Decem
Farewell Ten

vale decem
ad aeternam
di meliora
ad aeternam
vale decem
di meliora
beati
pacifici
vale decem
alis grave
ad perpetuam
memoriam
vale decem
gratis tibi ago
ad aeternam
numquam singularis
numquam
dum spiro fido
vale vale vale vale ...


farewell ten
on to eternity
the fates be with you
on to eternity
farewell ten
the fates be with you
oh, blessed he
who brought us peace
farewell ten
lay down your burden
we will remember you
forever more
farewell ten
we give you thanks
on to eternity
you are not alone
never
trust to the last
farewell farewell farewell farewell ...

۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۵
شفق
یه نقطه ی پر رنگ دردناک توم هست که عین یه دریچه ی بزرگ، همه ی شنیدنی ها و دیدنی هایی که واردم میشه رو به طرف خودش میکشه و نمیذاره که بدون آلوده شدن، تو تالاموس تقویت و تو کورتکس پردازش بشه. حسِ در لحظه م، یه درد تندرنسِ التهابیِ که منُ میرسونه به نقطه ی رها کردن همه چی. امروز روز خوبی بود، خیلی خوب. اونم بخاطر شریک. شریکی که عین یه جریان غیرمنتظره همیشه آماده ست برای اتفاق افتادن. کسی که انتهای همه ی دردا، اول تمام پرتگاه ها، و پرستار همه ی ناخوشی هاست. اما انتهای روز؟ من هنوز اینجام. تهش هممون گیرِ «هیچی» ایم. میدونی چی میخوام بگم؟ هیچکی مثل ما جوونی نکرده. انقدر «داده» وارد کردیم که سیستم کم آورده و از نقطه ی ضعیفش ترکیده! من الان درست تو اون نقطه ام. میخوام بگم حرف زیاده، انقدر درد هست که سرمُ برمیگردونم میبینم اون یکی حالش بدتره، دردش سنگین تره. اما من ساکت میشم. یه لحظه میخندم و یادم میفته به حرف مرد تاریخ که «زندگی اونجوری که به مسخره ش گرفتن، مسخره نیست و اونجوری که جدیش گرفتن هم جدی نیست!» زندگی بندبازیه، رو این مرز باریک معلّق لغزان. 

- میخوام بگم انقدر قلبم سنگین هست که دلم نخواد از هیچ کلمه ای استفاده کنم واسه گفتنش. اون اتهام نفس کشنده که «چرا بلد نیستی از خوشحالیت بنویسی» رو هم اضافه کن بهش. اما بعد میشینم اینجا، میبینم ته تهش میشه این ؛



زندگی باید اینجوری باشه. بین صخره ها، بعد از جون کندن و بالا رفتن، پاداش همه ی خراشیدگی هاتُ با تجربه ی قدم گذاشتن رو چنین ارتفاعی بگیری، اون هوای پاکُ ببلعی، پیانو رو از جیبت دربیاری و موسیقی خورشیدی که در شکوه و شگفتی بین تاریکی و روشنایی معلّق مونده رو بنویسی .. 
۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۴
شفق