شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

۲ مطلب با موضوع «بحر معلّق» ثبت شده است

He is the calm of the storm, the chaos of my serenity, my devil and my God.

                                                                             - Lynette simeone.



by Anne Magill .


۱ نظر ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۳۰
شفق
همیشه تئوریک وار میدانستم رابطه ها میتوانند دیوانه وار باشند و تعریف های دو دو تا چهارتایمان را به هم بریزند (درواقع شفاف تر بگویم ذهنیت قطعی ام در مورد رابطه اگر میخواست در قالب واژه قرار بگیرد قبلا، آن واژه اول و آخر همین یکی بود؛ هرج و مرج) اما این آگاهیِ تنها پذیرفته و دانسته ، که هنوز به شکل دانش و فهم درنیامده بود، مثل تمام تئوری های دیگر به شکل موج ثابت پربسامدی که از یک فرکانس مشخص و یکنواخت خارج نشود، یک گوشه از حجم عظیم دانسته هایم را اشغال کرده بود و فقط «بود». بدون هیچ ارتعاش و لرزشی که بر موجودیت زنده و پویای آن دلالت کند. 
اما حالا که فرکانس ها پر انرژی شده اند و با طول موج کوتاه، فاصله ی بیشتری را در آن واحد طی میکنند، و مثل یک موجود ذی-حیِّ کاملا طلبکار ، خواسته ها و حقوق تمام این سالهای خاموشی و بی صدایشان را از من مطالبه میکنند، دارم میفهمم در آن زمان تئوریکی و خامی هم، مخم چه خوب کار کرده و چه کلمه ی درخور ماهیت و ارزشی برای این مفهوم حالا بیشتر تجربه کرده ، ساخته و یافته. 
هرج و مرج یعنی خروج از زمانی که به تو محدود شده و کش آمدن بین بیست و چهار ساعت ها، هفت روز ها، و سی روز ها. طوری که همه، در حین تند گذشتن و لذّت-ناک بودن و خوب چرخیدنِ سکرآوری، به درازای ابدیت بکشند. حسی مثل ماندن بین دو آوا، از یک لحظه ی ارتعاش صدا. مثل دو ماهی که، به دویست سال گذشت، بس که پر جان بود و وقار داشت. به تقویم نجومیِ یکی از سیّاره های کشف نشده ی کهکشانمان شاید.
۱ نظر ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۱۰
شفق