شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

Earnestly yours

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ
دلم میخواد زندگی رو بذارم رو دور آروم. کندِ کند. جوری که وقتی دارم بین مردم راه میرم همه چی کِش بیاد. نگاه ها، صداها، و حرف ها .. از کند بودن ارتباط، تا بخوان برسن به شخص بعدی تکه تکه تو هوا پخش بشن. تو بتونی تو مشت بگیریشون. بعضاشونُ بذاری تو جیبت نگه داری و بعضیای دیگه رو بذاری که ذره ذره برخوردشونُ به صورتت حس کنی. میدونی، درواقع همه ی لحظه ها درست شبیه overthinking ئه. بهترِ بگم شبیه پروسه ی یادگیری از طریق overthinking. تو هیچ وقت اونقدر که دلت میخواد زمان نداری برای مزه مزه کردن و چشیدن طعم اتفاق ها. تو چی داری؟ یه دورِ تند از همه چی. که تکرار میشه. درواقع تو این زندگی، یادگیری رو با تکرار سرسام آور پدیده هاست که برامون ممکن کردن. همه چی با سرعت نور میگذره، آغاز میشه، تموم میشه، ادامه پیدا میکنه .. اما اگه من بودم؟ ترجیح میدادم یه درختُ ببینم، و بعدش بگم «من تمام درختای دنیا رو دیدم.» اگه دارم چیزی میخورم، وابسته به گرسنگی و نیاز برای وارد کردن کالری نباشم، در عوض «هر طعمُ یه بار با طمانینه و لذّت بچشم، بفهمم، و تا سطح تمام سلولام ببرمش. اونوقت من تمام طعم های دنیا رو چشیدم.»
میدونی چی میخوام؟ دلم میخواد خیلی کامل تر و هوشمندانه تر از این باشه. سیستم «دور تند» که خودشُ به وسیله ی ابزار «زمان» الصاق کرده به جریان پر حجم آفرینش، چیزی نیست که بتونه منُ قانع کنه. این بزرگترین نقص ممکنه. باور کن هیچکی حواسش نیست. داره از دست همه میچّکه و میریزه رو زمین. شاید تو همین لحظه چیزی که دلم میخواد با علم تجربی بگردم دنبالش و محکم مشت بزنم رو میز که ثابتش کنم، صدای بلندیِ که میگه « جهان دیگه و زندگی بعدی وجود داره، چون یه جا باید این نقص ها از بین بره. یه جایی باید باشه ته یک ذهن کمال طلب، که دلم بخواد بهش وعده بدم « همه چی اونجا کامله. دور، دورِ کنده. دور مزه کردنه. دورِ غلت خوردن و هضم کردنه.» میدونی، نشستن زیر سایه درخت وُ نوشیدن از نهری که در اون شیر و عسل جاریه، حتما لذّت بخش و جالبه. اما اگه از من بپرسی بهشت وعده داده شده کجاست؟ بهت میگم نمیدونم اونجا درختی داره به همین زیبایی درخت زمین خودمون سبز و پر از زندگی یا نه. اما میدونم اونجا هیچ نقصی راه نداره. وجود نداره جز در کاملترین شکل خودش. و کی میدونه که شکل حقیقی این همه موجودیت در عالم چیه، که حالا بخوایم به کاملترین حالتش فکر کنیم؟ اوه، گاد! کمیم، کم. ناقصیم و در این نقصِ کور کننده، برای هم جریانات عجیب هم درست میکنیم ..

- بلاخره تسلیم شدن و بستن آتل به انگشت پنج قربانیم، و خوردن یه هفته پروفن که معده رو داغون میکنه و در صورت بهبود حاصل نشدن، تزریق موضعی یک کورتیکواستروئید [یعنی توی خود خود انگشت]، هیچ کدوم دلایل خوبی نیستن برای این سرما. دلیل خوب؟ دنبال خوب نیستم دیگه. فقط مهم اینه که این «کافیه» یا نه؟ به همین سوال جواب میدم و باقی رو، روی زمین رها میکنم.
- حالا این همه کند کند میکنم که وقتی کند شد چی کار کنم؟ دراز بکشم کف آسفالت، وسط پیاده رو، درحالی که ذره های پخش در هوا رو تا آخرین حرکت دنبال میکنم، تو مشتم میگیرم و میبلعم، به Keaton Henson - Earnestly yours گوش بدم.
۹۴/۰۹/۱۸
شفق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی