شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

گل های اطلسی در قلب پنهان

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ
«از سرما»

از سرما هم اگر نمی‌مردیم
از عشق می‌مردیم
این دست‌های تو
پاسخ روز را خواهد داد.
اگر گم شوند،
همیشه در سایه‌های تابستان می‌مانم
بی‌آنکه نام کوچه‌ی بن‌بست را بدانم
در انتهای کوچه یک کوه است
و چون قلب از حرکت بازماند،
و چون شکوفه فولاد شود و میوه نشود.
من ندانسته در یک صبحگاه تابستانی
راهم را بر گندم‌زار، به‌ دوزخ، به‌ بهشت
متوقف می‌کنم،
به خانه‌ی تو می‌آیم ..

موها را تازه شانه کرده‌ای
از ایشان ساعت حرکت قطار را پرسیده‌ای
هر کس تو را ببیند،
گمان نمی‌کند
که قطار سه‌روز است در برف مانده
پس ایستگاه‌ها در زمستان گم می‌شود
و هر کس ندانسته، مرگ را صدا می‌کند
پس دیدار کنیم،
از لادنی که در گلدانِ شکسته،
گُل داد
پس با پای پیاده در این سنگلاخ بدویم

این اردیبهشت، این فروردین
حتی سراسر تابستان ما را تسلی نیست
پس چگونه در این کوچه‌های بن‌بست سرازیر شدیم
دیگر ما مانده‌ایم و تا پایان عمر،
این پرسش،
شاخه‌ها در قدم‌های ما،
چه هستند
آغاز خلقت،
آیا گل جوانه زده بود؟

در چشمان من
در گرمای مرداد ماه،
در آفتاب،
ساعت‌ها گفتگو کردیم ..

- احمدرضا احمدی.
- میعادگاه رنج حافظه.
۹۴/۰۸/۲۶
شفق

نظرات  (۱)

احمد رضا احمدی فوق عالیهـ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی