شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

کمال گرایی افراطی

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۷ ب.ظ
شرح حال :
بند دوم انگشت پنجم [ انگشت کوچک] دست چپم، حدود سه هفته ای بود که درد داشت. البته نه درد مداوم. درد tenderness، یعنی یک درد عمقی که با فشار دادن بروز میکند. جدی نمیگرفتم و خیال میکردم حتما وقتی حواسم نبوده بجایی خورده. اما دیدم انگار مصمم تر از این حرف هاست و قطع بشو نیست که نیست. رفتم پیش یکی از استادهای خوب تشریحمان برای مشورت که الحق دستی قوی دارد در آناتومی سر و گردن و نورولوژی، و البته حقی بزرگتر بر گردن ما. شرح حال انگشت دوست داشتنی ام را دادم. استاد گفت:«این درد از دو حالت خارج نیست. یا التهاب پریوست استخوان است که باید به دلیل یک ضربه ی قوی ایجاد شده باشد(ضربه ای که قاعدتا باید به یادم میماند که اینطور نبود) و یا لیگامانی که به فالنکس دومت وصل میشود تحت فشار ریز و مداومی قرار گرفته که باعث التهاب آن شده. به هرحال نباید بگذاری التهاب مزمن شود. برو داروخانه آتل بگیر و هر روز فقط چند ساعت ببند تا کم کم التهاب فروکش کند. فقط حواست باشد که زیاد آتل نبندی چون ممکن است عضلات انگشتت آتروفیه شود.»
سناریو :
بله، معلوم شد چند هفته ایست هنگام هانون نوازی، از آنجایی که میخواهم نت ها را سر ضرب و شارپ اجرا کنم، touch انگشتانم را خیلی برده ام بالا. از این بین، به انگشت پنج که از بقیه انگشت ها ضعیف تر است فشار آمده و رفته توی پروسه ی التهاب. درواقع انگشت پنجم بیچاره ام، قربانی کمالگرایی افراطی من شده.
remission :
مجبورم کمتر پیانو بزنم و مترونوم را توی درس های هانون برگردانم به نقاط شروع. آرام آرام از اول.
حالا باید حتی وقت آب خوردن هم مراقب انگشتم باشم! زیاد کشیده نشود، به جایی نخورد، یک وقت از این بدتر نشود، آخ نگوید و دردش نیاید.
تابحال هیچ وقت خودم را پیانیست نمیدانستم (یعنی پیانیست توی ذهنم، همان فرد شوریده حالی بود که تمام زندگی اش روی پیانوست و جز اجرا کردن وحشتناک زیبا و کمال-گرایانه ی قطعات، هیچ آمال و آرزو و شهوتی در وجودش ندارد) و در رابطه با انگشتانم هم، مراقبت بخصوصی بعمل نمی آوردم. فقط در این حد حواسم بود که توی باشگاه دستم بیهوا به دمبل و میله نخورد و تاکید داشتم که همیشه دستکش هم دستم باشد. اما حالا با بازی در آوردن این انگشت کوچیکه، بیشتر از هروقت دیگری صدا توی سرم با صدای بلند پخش میشود که «برای یک پیانیست، هیچ چیز مهم تر از انگشتانش نیست.»
نتیجه :
- قبل از اینکه دارایی هایتان را از دست بدهید، آدم نباشید (اگر بگویم آدم باشید یعنی دارم تشویقتان میکنم به حواس پرتی، فراموش کاری، قدر نشناسی و هدر دادن همه ی داشته ها. پس همین دعا و ثنا را بپذیرید.) و قدر بدانید. استفاده کنید و لذّت ببرید.
- قبل از اینکه آنقدر به شکل ایده آل مطلب در ذهن فکر کنید که باعث میشود راه های اولیه، و شکل ساده ی آن را هم یا از اول شروع نکنید، یا بکل تخریب کنید، به این فکر کنید که زندگی کوتاه است، پس با این وسواس فکری ممکن است هیچ وقت به کمینه ی آرزوها و اهداف خود هم نرسید که هیچ، لذّات ساده و شیرین دیگر را هم از دست بدهید و سرتان کلهم بی کلاه بماند. پس تعدیل کنید عزیزان، تعدیل. همان راه میانه را در پیش بگیرید که در همه ی مکاتب اخلاقی و دینی و غیردینی هم به آن توصیه شده. تعدیل کنید و رستگار شوید.
همین و همان. 

۹۴/۰۸/۲۲
شفق

نظرات  (۱)

۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۸ آقای متوهم
چشم  آقا جان، چشم، همین و همان :)
پ ن: انگشت پنجم قرضی ، قوی ، پوست کلفت، نخراشیده و نا آزموده و ناهماهنگ با دیگری هایتان خواستید موجود است :)
پاسخ:
لطفا انگشت مورد نظر را پست کنید.
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی