هزارتو
چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۲ ق.ظ
یک قانون بسیار ساده در بخش بزرگی از قوانین هستی وجود دارد که تقریبا بر همه چیز حکم میکند. و آن، این است:
تا درسی را که بخاطرش وارد بازی شده بودی نفهمی و یاد نگیری، وارد مرحله ی بعد نمی شوی. تنها هر دفعه شکل بیرونی بازی تغییر میکند و تو دوباره و دوباره فریب میخوری، خطا میروی. بعد گریه و زاری راه میندازی که چرا شد این. من که نخواسته بودم فلان.
خب، عزیز جان، نگاه کوتاهی به سیر اتفاقات زندگیت بنداز. مشترکات را پیدا کن. بعد از ابله بودنِ خودت آه خفیفی از سینه برون بده، لب بگز وُ انگشت تعجب و عجز بر دهان بنشان که هان! « دور است سرِ آب از این بادیه هش دار/ تا غول بیابان نفریبد به سرابت».
هش دار، سالک غافل عجول.
پ.ن: کاش من همان نور روشن کننده ی تاریکی هایت بودم.
تا درسی را که بخاطرش وارد بازی شده بودی نفهمی و یاد نگیری، وارد مرحله ی بعد نمی شوی. تنها هر دفعه شکل بیرونی بازی تغییر میکند و تو دوباره و دوباره فریب میخوری، خطا میروی. بعد گریه و زاری راه میندازی که چرا شد این. من که نخواسته بودم فلان.
خب، عزیز جان، نگاه کوتاهی به سیر اتفاقات زندگیت بنداز. مشترکات را پیدا کن. بعد از ابله بودنِ خودت آه خفیفی از سینه برون بده، لب بگز وُ انگشت تعجب و عجز بر دهان بنشان که هان! « دور است سرِ آب از این بادیه هش دار/ تا غول بیابان نفریبد به سرابت».
هش دار، سالک غافل عجول.
پ.ن: کاش من همان نور روشن کننده ی تاریکی هایت بودم.
۹۴/۰۸/۰۶