لغزش آرام من در خواب*
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ
امتحان جامع.
شلوغی، همهمه، هیجان، تعارفات بیخود، نگاه های جدید، معده درد، احترام های سطحی، اعتماد غافلگیر کننده، بیخیالی، شروع ساعت نه صبح، پایان یک ربع مانده به یک، سردرگمی، تلاش، عصبانیّت، امیدواری و بعد؛ غافلگیر شدن از دیدن شریک و سه قُل دیگر، خنده های بلند، راه رفتن و راه رفتن، حرف زدن وُ حرف زدن، در هم ادغام شدن، غم ها را یکی کردن و آن یکی را به باد سپردن ..
انگار آفتابِ روز پنج شنبه با غروب کردنش تمام خستگی هایم را با خود به طرف دیگر زمین خاکی مان برد. با اینکه دل-نگران نتایج ام اما حسّ رهایی میکنم. وقتی بار سنگینی روی شانه ات باشد فقط به فکر این هستی که چطور زودتر آن را زمین بگذاری. و وقتی میگذاری حتی ممکن است متوجه نشوی بار را کجا زمین زده ای، در لحظه، تنها حس خوب سبک شدن است که در سراسر بدنت میدود. حسّ خوبی دارم و دلم میخواهد آن را به سیستم هدایتِ الکتریکی قلبم القا کنم تا هی بردار های پتانسیل عمل، هر لحظه و در تمام جهت در قلبم پیش روند و در آخر برآیند حس خوب من، همان یک خط مایل شصت درجه ی شادی باشد که محور طبیعی الکتریکی قلبم را میسازد. شادی، کلیدِ تمام قفل های دنیاست. و این را، منِ سرگشته ی عبور کرده از هزارتا اندوهِ باخود و بیخود دارم میگویم.
حالا چه کنیم؟
مینشینیم در هوای مستانه ی شهریور روی بام دنیا و از آنجا برای باز کردن همه ی قفل ها، با همان یک کلید با همدیگر نقشه میکشیم. چای میخوریم. سنگ ها را تفسیر میکنیم و هرکدام یکی در جیبمان میگذاریم مثل نشانه ای برای تایید نقشه هایمان. میگوییم: «یک سنگ به ازای هر نقشه ی خوبی که به انتها برسد، ببینیم تا ده سال دیگر کداممان سنگ بیشتری داریم.»
[* یار بیگانه نواز- دنگ شو .]
حالا چه کنیم؟
مینشینیم در هوای مستانه ی شهریور روی بام دنیا و از آنجا برای باز کردن همه ی قفل ها، با همان یک کلید با همدیگر نقشه میکشیم. چای میخوریم. سنگ ها را تفسیر میکنیم و هرکدام یکی در جیبمان میگذاریم مثل نشانه ای برای تایید نقشه هایمان. میگوییم: «یک سنگ به ازای هر نقشه ی خوبی که به انتها برسد، ببینیم تا ده سال دیگر کداممان سنگ بیشتری داریم.»
[* یار بیگانه نواز- دنگ شو .]
۹۴/۰۶/۰۷