شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

برف تابستانی

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۲ ق.ظ

برف آرام و ریزی شروع به باریدن کرده بود. نمیتوانید تصور کنید چقدر آرام، چقدر دقیق و با احتیاط قدم هایم را با «نبض» تنظیم میکردم. فکر اینکه حتی لحظه ای و به اندازه ی نیم-فاصله ای، هماهنگی آسمانی ام را با او از دست بدهم دیوانه ام میکرد. هماهنگی ما، مخصوص تن های خسته ی مان بود که از آنجا به درونمان میرسید و چون رج های تار و پودِ پارچه ها و فرش های بینظیر در هم گره میخورد. ما آتشی نبودیم که در شعله های تند و زبانه کش خود بسوزیم و در زمان، کوتاه باشیم. ما در پیش و پسِ واقعه بودیم. در وقت تازگی و شادابی، درختی بودیم تنومند و پرشاخ و برگ که باد در انبوه سبز بودنش، سخاوتمندانه میوزد و از سرود عشق های آسمانی میخواند. و در وقت اندوه و نابسامانی، ذرّات اینک سوخته ی همان درخت بودیم که بر هوا معلّق می ماندیم و رها بودیم. همیشه چیزی بین ما وجود داشت لبریز از مغناطیسی کشنده و جادویی که هم از آن واهمه داری و هم میدانی از هر طرف بروی، از آن فاجعه ی پنهان رهایی نداری. ما چنان در باد و باران باهم رنج کشیده و همزمان به شوق آمده بودیم که دیگر از چیزی نمیترسیدیم. زیبایی غریب و فوق العاده ای بودیم که شدید نیست اما پایدار و اصیل و با روشنایی تمام نشدنی، در میان مه میدرخشد ..
ما، دو الهه ی دوردست، بین برف ها قدم برمیداشتیم، روح خود را آرام و ذّره ذرّه پاک و برهنه میکردیم و هردو دست در جیبِ او، این من بودم که با کنترل قدم ها و نوازش پشت دست او هراسان میپرسیدم : « آیا میشود این برف تابستانی تا ابد ببارد؟ »

۹۴/۰۵/۱۳
شفق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی