ضایعات فضاگیر*
یک سوال فضاگیر همیشگی در ذهن :
کتاب هایی که در توصیف هایشان از طبیعت و آدم ها نفسم بند می آید و مدت ها در دنیایشان گیر میفتم طوری که روزهای زیادی به طرز عجیبی با انها زندگی میکنم، صاحب نویسندگانی هستند که قریب به اتفاق بیشترشان خودکشی کرده اند. چرا؟
تنها جواب ناکافی همیشگی در ذهن :
حجم بار ذهنی این نویسندگان را میتوانی از همان نوشته های وحشتناک زیبا دریابی. آن اندازه دقت و ریزبینی در جزئیات و توانایی در دیدن ارتباط گسترده ی اتفاق ها با هم، همان ویژگیِ مشترک نویسندگان محبوب من است که آنها را شکننده کرده و جایی از زندگی از پا آورده است. همان قدرتی که میتواند شکوه طبیعت را با چشمانی باز ببیند و با نیرویی فراتر، آن ها را بین کلمات جاودانه کند، میتواند در خدمت نیروهای اهریمنی نیز دربیاید و فرد را به جنگ درونی بزرگی بکشد. این غم انگیز نیست؟
بروید انقلاب و ساعت ها از این کتابفروشی قدیمی مخروبه در طبقات بالایی پاساژی مخروبه تر، به آن یکی دست فروش کنار خیابان سر بزنید آخر هم کتاب «سفر ناگذشتنی» را هیچ جا گیر نیاورید و مجبور باشید برای بار هزارم با بی رحمی پی-دی-اف آن را توی موبایل باز کنید، درود خالصانه ای بفرستید به خانم نویسنده ی آن «غزاله علیزاده» و حسرت بخورید از اینکه چنین خانمی، با چنین ذهنِ شعله ور و پر تخیلی چرا باید خودش را از یکی از درخت های جنگلی در رامسر، آویزان کرده و دار زده باشد؟
خیلی تصادفی کتاب «آوای امواج » را پیدا کنید و توی بی-آر-تی و مترو، کنار «شینجی» و «هاتسو» قرار های یواشکی بگذارید و به ساختمان بالایی برج فانوس دریایی بروید درحالی که توی طوفان شدیدی از کنار دریای غرّان گذشته اید، موج های کف آلود و بلند را پشت سر گذاشته اید، قطره های درشت باران همه جایتان را خیس کرده و بیشتر از هرموقع دیگری در این مخلوط شگفت آور از غرّش و زیبایی خالص طبیعت به هماهنگی و صلح با وجود خود رسیده اید. احساس زنده بودن کرده اید و بوی دریا را بلعیده اید، در همان لحظه خاص از زندگی با خود فکر کنید ؛ چطور خالق این اصالت زیبایی «یوکیو میشیما» توانسته در سن 45 سالگی، شکم خود را به روش مشهور «هاراکیری» بدرد و آن اعضا و احشاء نازنین را اینطور بیجهت کف اتاق بریزد و بمیرد؟
پی.اس: باد ملایمی که بین درخت ها میوزد و هوای نیمه-ابری امروز صدایی دارد شبیه نوکتورن شماره ی 15 شوپن .
* SOL : space occupying lesion