شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

یک ستاره ی آزادگشته از تمامی منظومه ها

شفق

اینها، همه شکل عمیقی از انسانی ست که میخواهد انسان بماند. اگر که پیش از آن انسان باشد البته.

آخرین مطالب

آفتاب از میان ابرها

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ

مرد تاریخ میگوید: «تو هیچ وقت نمیتوانی همزمان در دو مطلوبت در اوج باشی.» و عالیجناب همان لحظه در ذهنم پاسخ میدهد: « تو میتوانی در لحظه، نه تنها در دوتا، که در هزار تا مطلوبت در اوج باشی، فقط کافیه بلند شی و نگذاری ثانیه ها بیخودی از تو گذشته و دنبال هم بدوند.» عالیجناب را خوب میشناسم. با عتاب ها، سرزنش ها، جای تازیانه اش بر روحم و حقیقت گوی هایش بزرگ شده ام. میدانم وقتی میگوید کاری را میکنیم، یعنی همان کار را باید بکنیم. برای همین ناگهان به هیجان می آیم و به مرد تاریخ با شعف میگویم: « آقای ق. نظرتان با روزی دو ساعت تمرین پیانو چطور است؟ مهم نیست امتحان ها چقدر طول میکشند و آیا من برای تنظیم کردن این زمان دو ساعته باید شب بیدار بمانم یا نه، فقط میخواهم پیانو بزنم و دیگر هیچی مهم نیست.» مرد تاریخ شادمانی چشم هایش را کنترل میکند و میخواهد جوری به نظر برسد که سقوط کردن یا درخشیدن شاگرد برایش هیچ فرقی نمیکند. از آن مدل مردهای نازنین است که همه چیز را به غایت میرساند و در نظرش آن چیزی که درست است، همیشه درست است و باید انجام شود بدون اینکه نتیجه ی بدست آمده - که گاهی حاصلِ پیچیده ای ار روابط و اتفاقات است نه صرفا حاصلِ خالص تلاش آدم - روی اصل هایش تغییری ایجاد کند. با این وجود با خودداری از صندلی کنار پیانو بلند میشود. بالای سرم می ایستد و با کنترل صدای پر هیبتش ادامه میدهد : «خانم نکنه معجزه شده؟ به هرحال برای ما این زمان خیلی خوب است. حالا من نمیدانم باید با شما از کجا شروع کنم! خیلی وقت است به این زمان نیاز داشتیم. چرنی کار کنیم یا classiques favoris ؟ یا میخواهید مترونوم هانون را ببریم بالا؟ شما مرا متعجب کردید و من نمیدانم باید از کجا شروع کنیم. دو ساعت تمرین بهترین زمان برای تمرین است. پایه ی تمرین یک دانشجوی موسیقی. » روی صندلی جابه جا میشوم و با لبخند میگویم: « هرجور شما صلاح میدونید. از هرجا که بگید شروع میکنیم.» از کلاس میرود بیرون و با کلاسیک فاوریز - البته باید با تلفظ فرانسوی بگویم فاوُغییه - برمیگردد. سوناتین اول بتهوون را شروع میکنیم. و من در یک هفته ی آینده انقدر پیانو میزنم که دستم را از درد نمیتوانم باز کنم. اما لبخند میزنم. این دقیقا همان دردی ست که من میخواهم. به روحم نظم میبخشد و آن را صبور میکند.


مرد تاریخ میگوید: «نگران نباش خانم. هرکس نتیجه ی انتخاب هایش را میبیند. و این انتخاب ها در هر لحظه اتفاق می افتد. بگذار آنها در انتخاب هایشان باشند و شما در انتخاب هایتان.» روی آن صندلی کوچک دلم خالی میشود. یادم میفتد که چه روزهایی گذشت و من درست درگیر همین مسئله بودم و به انتخاب هایی فکر میکردم که ثانیه به ثانیه باید با شهامت برگزینمشان :

اگه تو ذهنت هیچ مهاری براش نذاری یجوری افسارتُ به دست میگیره که دیگه باید یه گوشه وایسی شاهدِ جفتک انداختن، رم کردن، چهار نعل رفتن، یونجه خوردن، بی کار و بی عار نشستن و حالا همون یونجه ها رو دوباره بالا اوردنُ نشخوار کردن وُ در کل، شاهدِ اعمال حیوان دردنده-خو وُ پر از غریزه ی وحشی-گری باشی که در تنِ انسان به کمال خودش میرسه و در حد اعلا پست میشه. مشخصا پست شدن ، در کالبدی که انتخاب کردن، استراتژیِ هر لحظه شه ، میتونه به مراتبِ عالی خودش برسه! همونطور که به آسمان رفتن از همون انتخاب و همون تن آغاز میشه و با آرام گرفتن کنار خدا به اوج میرسه.
من دارم چی کار میکنم ؟
خب میگم . من همونطور که نظاره گرِ صحنه ی دلخراش گرسنگی شدید اون حیوون و دویدن و پوزه کشیدنش به هر چیزِی که مثل غذا به نظر برسه و تلاش خجالت آورش برای سیر شدن به قیمت خوردن هر ماده ی لجن باری هستم، به روی فرشته ی خاموش نشسته لبخند گرم و امیدوار کننده ای میزنم که « نگران نباش. نوبت توام میشه. صبر، عزیز دلِ من، صبر کن! » ...


مرد تاریخ میگوید: «برای موسیقی دو متُد در دنیا وجود دارد. یکی اتریشی و دیگری روسی. اتریشی ها میگویند برای یادگیری پیانو باید هر چه اتود در دنیا هست را بزنی و بعد که همه را عالی اجرا کردی حالا بروی سراغ قطعه. اما روس ها میگویند ما اتود و قطعه را با هم جلو میبریم و حتما اصرار نداریم که دانشجو باید همه ی اتود های دنیا را قبل از اجرای قطعه زده باشد. ما به هر تکنیک سختی که در قطعه رسیدیم، همان یک میزان، همان یک خط را میکنیم اتود. برای همین به طور کلی اجرای قطعات در موزیسین های روس، بسیار شفاف و سر ضرب است. اما میدانی من چه میگویم خانم؟ این دو روش خیلی مطلق است. من روشی انتخاب میکنم از تلفیق این دو. نه روس کامل نه اتریشی کامل. اولی زیادی سخت و خسته کننده است و دومی، بعضی جاها دست را خالی میگذارد. ما قطعه میزنیم و اتود، و زیاد هم میزنیم. بعد هر میزان که گیر کردیم، آن میزان را میکنیم اتود و هزار بار اجراش میکنیم تا بهترین و شفاف ترین اجرا از تک-تک میزان ها را بدست بیاوریم. » من همانطور که به حرف هایش گوش میکنم ، به روزهایی فکر میکنم که دیگر استاد را نخواهم داشت و او برای ادامه ی تحصیلات موسیقی به بلژیک میرود. به روح بزرگ بسیار درک کننده اش فکر میکنم و از ته قلبم شاد میشوم که با او ملاقات کردم. اینجا دیگر عالیجناب ساکت است و قدردان.


- Romance شماره یک. بتهوون با فرمان Quasi allegretto از نوازنده ی بینوا خواسته قطعه با سرعت 168 اجرا شود.

من الان کجام؟ مترونوم 100.

آیا تا هفته ی دیگر به 168 میرسم؟ امیدوارم.

۹۴/۰۴/۲۳
شفق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی